روايتي
از امام صادق(ع) براي شما ميخوانم تا جهل مركب كمي براي شما روشن شود؛ و نيز
معلوم شود كه انسان را به چه بدبختي ميرساند. آن حضرت ميفرمايد: فردي در ميان
مردم شهرت داشت. او را مستجاب الدّعوه ميدانستند. به اندازهاي شهرت داشت كه من
ميخواستم با او تماس داشته باشم. (معلوم ميشود با اهل بيت(ع) سر و كار نداشته
است؛ و معلوم است كسي كه سر و كار با امام صادق(ع) نداشته باشد، چه بدبختيها
گريبانگيرش ميشود). امام صادق(ع) ميفرمايد روزي در كوچه ديدم جمعيّت اطراف كسي
را گرفتهاند. آن كه همراه من بود گفت: يابن رسول الله! اين همان است كه شما ميخواستيد
او را ببينيد. رفتم جلو و او تا چشمش به من افتاد، مردم را رها كرد و رفت. منهم
دنبالش راه افتادم تا در جاي خلوتي با او صحبت كنم و ببينم چه دارد. ديدم آن مرد
به مغازه ی نانوايي رفت و دو عدد نان دزديد.
تعجّب
كردم، اين آدم كه اينقدر شهرت و تقدّس دارد چرا دزدي ميكند!؟ سپس ديدم از مغازهاي
دو عدد انار دزديد و بعد به خرابهاي رفت و دو تا نان و انار را صدقه داد! (البته
به چهار نفر) وقتي خواست از خرابه بيرون بيايد، جلو او را گرفتم و به او گفتم: اين
كارها چه بود كه انجام دادي؟ گفت: چه كار كردم؟ گفتم كه من همه ی جريان را ديدم آن
مرد گفت: تو كي هستي؟ امام(ع) فرمود: من جعفربن محمد هستم. آن مرد گفت: تو پسر
پيغمبري و قرآن بلد نيستي!؟ قرآن ميفرمايد:
(مَنْ جآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ
عَشْرُ اَمثالِها وَ منْ جآءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزي اِلّا مِثْلُها)[1]
اگر كسي
كار خوب كند، خدا ده برابر به او عنايت ميكند؛ اما اگر كار بد كند همان يك گناه
را در نامه ی عملش مينويسند.
گفتم
اين آيه چه ربطي به كار تو دارد؟ گفت: براي اينكه من دو تا نان و دو تا انار
دزديدم جمعاً چهار تا گناه كردم؛ بعد اين چهار تا را صدقه دادم و چهل حسنه بردم.
چهار تا گناه از چهل تا ثواب كم ميشود؛ در نتيجه در نامه ی عملم 36 حسنه نوشته
شده. ببين چه معامله ی خوبي است! من به آن مرد گفتم: «ثَكَلَتْكَ
اُمُّك» تو اصلاً حسنهاي نبردي. هشت گناه كردي. چهار تا گناه
كردي براي اينكه در مال مردم تصرّف كردي و دزديدي. چهار تا گناه ديگر كردي كه بدون
اجازه ی مردم مال آنها را به ديگري دادي. پس نه تنها ثوابي نبردي بلكه هشت گناه
كردي. بعد امام(ع) فرمودند: ببينيد جهل مركّب با انسان چه ميكند.
ممكن
است شما عزيزان و شما زن و مرد مقدّس از اين روايت تعجّب كنيد. راستي آيا اينجور
چيزي ممكن است؟ در ميان خودمان هم نظير اين فراوان است. مثلاً آقا كمفروشي ميكند؛
احتكار و گرانفروشي ميكند؛ خون مردم را مثل زالو ميمكد، اما بيست روز يا ده روز
روضه ميخواند و صد هزار تومان خرج ميكند. اين همان كار آن مرد است. هيچ تفاوتي
ندارد. آن آقا دزدي كرد و به فقير داد؛ اين آقا دزدي كرد و روضه خواند!
خانم از
اول شب تا صبح مشغول عبادت است و با خدا راز و نياز ميكند و تا صبح گريهها ميكند؛
اما دل شوهرش از دست اين خانم خون است. حقّ شوهر را نميدهد. اين همان دزدي آن آقا
است. زيرا آن دزدي كرده و به فقير داده، و اين زن حقّ شوهر را دزدي كرده و به جايش
نماز شب خوانده.
آقا
صدمه ميدهد، به فقرا رسيدگي ميكند، اين آقائي كه صدهزار تومان صدقه ميدهد، اما
همين آقا زن و بچّهاش وضع خوبي ندارند و هنوز نفهميده كه: «چراغي كه به خانه
رواست به مسجد حرام است».
بالاتر
از اين بگويم: كساني هستند خمس نميدهند؛ و كسي كه خمس ندهد امام باقر(ع) ميفرمايد:
اين آيه ی قرآن درباره ی اوست:
(اِنَّ الَّذينَ يَأْكُلُونَ
اَمْوالَ الْيَتامي ظَلْماً اِنَّما يَأكُلُونَ في بُطُونِهِمْ ناراً وَ
سَيَصْلَوْنَ سَعيراً)[2]
آن
كساني كه مال بچّه يتيم بخورند در حقيقت آتش ميخورند. آنهائي كه چشم ملكوتي
دارند، اينها را ميبينند كه آتش ميخورند؛ و در روز قيامت مثل تنور كه آتش از او
بيرون ميآيد به صف محشر وارد ميشوند. چنين فردي كه خمس نپرداخته، به ظاهر در
كارهاي خير كمك ميكند. اينهم همان دزدي است.
پي نوشت
ها:
[1].
سوره ی انعام، آيه ی 160.
[2].
سوره ی نساء، آيه ی 10؛ وسائل الشيعة، جلد 6، صفحه ی 337؛ تفسير برهان، جلد 1،
صفحه ی 347.